به گزارش مشرق، «احسان» دوست و همرزم قدیمی «داوود» پس از 25 سال به کشور بازمی گردد تا
خبر شهادت او را به مادرش برساند اما « ابراهیم» اصرار دارد این خبرراپس
از بازگشت عزیز از کربلا به گوش او برسانند و همین موضوع اتفاقات
ناخواسته ای را برای احسان رقم می زند.«خاکستر و برف» روایتی متفاوت از
ناگفته های دفاع مقدس است که سال 91 ساخته شد اما به دلایلی با تاخیر سه
ساله اکنون در سینماهای گروه «هنر و تجربه » در حال اکران است.
نبرد سکوت و انتظار
«خاکستر و برف» روایتی عاشقانه از انتظارمادری است که25 سال به امید بازگشت فرزند از جبهه های نبرد چشم بردر دوخته و اکنون بر سر دو راهی تصمیم است. در حالی که عازم سفر به کربلاست مسافری که سال ها چشم به راهش بوده به خانه باز می گردد. کارگردان تعلیق داستانش رادر این بخش از روایت گنجانده است اما آن چه بیشتر به چشم می آید اختلاف، سوءتفاهم و بی اعتمادی کهنه وپیشینه داراست. احسان همپای سال ها چشم انتظاری عزیز برای شنیدن خبری ازداوود 25 سال در برابرقضاوت های اشتباه، اتهام ها و تهمت ها سکوت کرده است اما اکنون با بازگشت پیکر داوود «سکوت» و «انتظار» به نبرد هم می آیند. «خاکستر و برف» تنهاروایتگر آدم های جنگ نیست زیرا کارگردان نگرش ها و قضاوت ها را در باره آدم های جنگ نیزبه نمایش می گذارد و بی آن که حکمی صادر کند قضاوت را به مخاطب می سپارد. وی باپررنگ کردن نقش ابراهیم مخاطب را وا می دارد یکسویه به قاضی نرود وبه آن سوی جاده هم نظر بیندازد .
اوبی آن که تماشاگرش را مسحور کادرهای دوربین وتصاویر کارت پستالی اثر کند از لوکیشن و جغرافیای قصه که در هوای ابری شمال می گذرد بهره ای تاثیر گذار می گیرد وآرامشی دلنشین رابه فضای پر تنش فیلمش حاکم کرده و عمق بیشتری به آن می بخشد . «خاکستر و برف »جدا از بازگویی انتظار 25 ساله یک مادر شهید، از کمرنگ شدن ارزش ها می گوید وحکایت تلخ به فراموشی سپردن آدم های جنگ .
روایت سردرگمی و تنهایی
سهرابی در«خاکستر و برف» در فضاسازی ونحوه روایت که ساختاری غیرخطی داردموفق است. با انتخاب فضایی متفاوت در شهری ساحلی برای طرح قصه، داستانش را در همین فضا روایت می کند. وی در پی بازتاب واقعیت هایی از زندگی افرادی است که شمارشان در طیفی وسیع در جامعه امروز کم نیست. فیلم بدون نمایش صحنه ای از جنگ از واقعیت هایی سخن می گوید که پذیرفتن آن ها برای بسیاری دشوار است .«خاکستر و برف» پرسش های متعددی برمی انگیزد و بیننده را درگیر می کند . در یکی از سکانس های خاطره انگیز دو شخصیت فیلم پس از سال ها دوری در نخستین دیدار روی قایقی در حال صحبت هستند که در این سکانس معلق بودن شخصیت ها به خوبی مشهود است. فضاسازی ها و سردرگمی ها و رفت و برگشت های موجود در فیلم که بسیار هم خوب از آب درآمده نگرانی مخاطب را در باره جامعه عمیق تر می کند. نگاهِ نو، رعایت ساختار سینمایی به ویژه در میزانسن ها، فیلمبرداری ، موسیقی همخوان با فضای داستان، تدوین منسجم و بازی های خوب و باور پذیر کامبیز دیر باز و قربان نجفی تحسین بر انگیز است .
فیلم روایت سردرگمی و تنهایی محض آدم هاست و همه آدم های فیلم تنهایی را به نوعی تجربه کرده اند . در سکانس پایانی هم بر این تنهایی تأکید می شود .هیچ یک از شخصیت ها با هم همراه نمی شوند و هر یک تنها به سمتی می روند. قهرمان فیلم از کنار دریا بازمی گردد و برف در حال باریدن است. برف، آتش جنگ را می پوشاند اما داغ قدیمی قهرمان، زیر خاکستر چون آتشی روشن باقی مانده است.
پرسش های بی پاسخ
کارگردان به پیرنگ و پرداخت داستان های فرعی «خاکستر و برف» توجه کافی ندارد و به دلیل ضعف فیلم نامه پرسش های بسیاری را بی پاسخ می گذارد . به عنوان نمونه چرا احسان در مسکو زندگی می کند؟ چرا از ابراهیم که با وی اختلافی دیرینه دارد می خواهد که خبر بازگشت پیکر داوود را به عزیز بدهد ؟ چراسال هاست خبری از خانواده داوود ندارد و چرا خواهر داوود ( میترا حجار) پس از شنیدن خبر شهادت داوود این قدر منفعل است؟ کارگردان در مورد شخصیت های اصلی فیلم احسان وابراهیم و داوود پیشینه کافی به مخاطب نمی دهد. مخاطب ازهمان ابتدای فیلم با این در گیر است که واکنش احساسی مادر داوود را پس از شنیدن خبر بازگشت پیکر فرزندش ببیند اما کارگردان با حضوری کمرنگ و بی حس و حال از عزیز در هوایی ابری و گذاشتن نریشن بر تصویر او هنگام بازگویی تصمیمش برای ماندن یا رفتن حس و حال مادرانه لازم را از فیلم دریغ می کند و خواسته یا ناخواسته از ثبت سکانسی ماندگاردر سینمای دفاع مقدس به آسانی می گذرد.
نبرد سکوت و انتظار
«خاکستر و برف» روایتی عاشقانه از انتظارمادری است که25 سال به امید بازگشت فرزند از جبهه های نبرد چشم بردر دوخته و اکنون بر سر دو راهی تصمیم است. در حالی که عازم سفر به کربلاست مسافری که سال ها چشم به راهش بوده به خانه باز می گردد. کارگردان تعلیق داستانش رادر این بخش از روایت گنجانده است اما آن چه بیشتر به چشم می آید اختلاف، سوءتفاهم و بی اعتمادی کهنه وپیشینه داراست. احسان همپای سال ها چشم انتظاری عزیز برای شنیدن خبری ازداوود 25 سال در برابرقضاوت های اشتباه، اتهام ها و تهمت ها سکوت کرده است اما اکنون با بازگشت پیکر داوود «سکوت» و «انتظار» به نبرد هم می آیند. «خاکستر و برف» تنهاروایتگر آدم های جنگ نیست زیرا کارگردان نگرش ها و قضاوت ها را در باره آدم های جنگ نیزبه نمایش می گذارد و بی آن که حکمی صادر کند قضاوت را به مخاطب می سپارد. وی باپررنگ کردن نقش ابراهیم مخاطب را وا می دارد یکسویه به قاضی نرود وبه آن سوی جاده هم نظر بیندازد .
اوبی آن که تماشاگرش را مسحور کادرهای دوربین وتصاویر کارت پستالی اثر کند از لوکیشن و جغرافیای قصه که در هوای ابری شمال می گذرد بهره ای تاثیر گذار می گیرد وآرامشی دلنشین رابه فضای پر تنش فیلمش حاکم کرده و عمق بیشتری به آن می بخشد . «خاکستر و برف »جدا از بازگویی انتظار 25 ساله یک مادر شهید، از کمرنگ شدن ارزش ها می گوید وحکایت تلخ به فراموشی سپردن آدم های جنگ .
روایت سردرگمی و تنهایی
سهرابی در«خاکستر و برف» در فضاسازی ونحوه روایت که ساختاری غیرخطی داردموفق است. با انتخاب فضایی متفاوت در شهری ساحلی برای طرح قصه، داستانش را در همین فضا روایت می کند. وی در پی بازتاب واقعیت هایی از زندگی افرادی است که شمارشان در طیفی وسیع در جامعه امروز کم نیست. فیلم بدون نمایش صحنه ای از جنگ از واقعیت هایی سخن می گوید که پذیرفتن آن ها برای بسیاری دشوار است .«خاکستر و برف» پرسش های متعددی برمی انگیزد و بیننده را درگیر می کند . در یکی از سکانس های خاطره انگیز دو شخصیت فیلم پس از سال ها دوری در نخستین دیدار روی قایقی در حال صحبت هستند که در این سکانس معلق بودن شخصیت ها به خوبی مشهود است. فضاسازی ها و سردرگمی ها و رفت و برگشت های موجود در فیلم که بسیار هم خوب از آب درآمده نگرانی مخاطب را در باره جامعه عمیق تر می کند. نگاهِ نو، رعایت ساختار سینمایی به ویژه در میزانسن ها، فیلمبرداری ، موسیقی همخوان با فضای داستان، تدوین منسجم و بازی های خوب و باور پذیر کامبیز دیر باز و قربان نجفی تحسین بر انگیز است .
فیلم روایت سردرگمی و تنهایی محض آدم هاست و همه آدم های فیلم تنهایی را به نوعی تجربه کرده اند . در سکانس پایانی هم بر این تنهایی تأکید می شود .هیچ یک از شخصیت ها با هم همراه نمی شوند و هر یک تنها به سمتی می روند. قهرمان فیلم از کنار دریا بازمی گردد و برف در حال باریدن است. برف، آتش جنگ را می پوشاند اما داغ قدیمی قهرمان، زیر خاکستر چون آتشی روشن باقی مانده است.
پرسش های بی پاسخ
کارگردان به پیرنگ و پرداخت داستان های فرعی «خاکستر و برف» توجه کافی ندارد و به دلیل ضعف فیلم نامه پرسش های بسیاری را بی پاسخ می گذارد . به عنوان نمونه چرا احسان در مسکو زندگی می کند؟ چرا از ابراهیم که با وی اختلافی دیرینه دارد می خواهد که خبر بازگشت پیکر داوود را به عزیز بدهد ؟ چراسال هاست خبری از خانواده داوود ندارد و چرا خواهر داوود ( میترا حجار) پس از شنیدن خبر شهادت داوود این قدر منفعل است؟ کارگردان در مورد شخصیت های اصلی فیلم احسان وابراهیم و داوود پیشینه کافی به مخاطب نمی دهد. مخاطب ازهمان ابتدای فیلم با این در گیر است که واکنش احساسی مادر داوود را پس از شنیدن خبر بازگشت پیکر فرزندش ببیند اما کارگردان با حضوری کمرنگ و بی حس و حال از عزیز در هوایی ابری و گذاشتن نریشن بر تصویر او هنگام بازگویی تصمیمش برای ماندن یا رفتن حس و حال مادرانه لازم را از فیلم دریغ می کند و خواسته یا ناخواسته از ثبت سکانسی ماندگاردر سینمای دفاع مقدس به آسانی می گذرد.
ابراهیم و احسان در حقیقت نماینده دو طیف فکری هستند که اختلاف شان نه به
خاطر منافع که به سبب سوءتفاهم و بدبینی است .«خاکستر و برف» قصه تضاد
آدم ها در باره تأویل جنگ و آدم های جنگ است.
منبع: خراسان
منبع: خراسان